ریتم آهنگ

آشنایی با فرانک اورباخ؛ نقاش بریتانیایی-آلمانی

آشنایی با فرانک اورباخ؛ نقاش بریتانیایی-آلمانی

بیوگرافی فرانک اورباخ

دوران کودکی

فرانک اورباخ در سال 1931 در برلین در خانواده‌ای از طبقه متوسط ​​به دنیا آمد که از نسل خاخام‌ها بودند. مادرش شارلوت دانشجوی سابق هنر بود و پدرش مکس وکیل ثبت اختراع بود.

 

آزار و شکنجه یهودیان توسط هیتلر در طول دهه 1930 به طور اجتناب ناپذیری در حال افزایش بود، و زمانی که اورباخ 7 ساله بود، والدین وحشت زده اش او را به عنوان بخشی از Kindertransport، مهاجرت دسته جمعی کودکان یهودی از اروپای مرکزی و شرقی، به انگلستان فرستادند. اورباخ دیگر هرگز پدر و مادرش را ندید. آنها برای چند سال نامه نوشتند، اما آنها به شدت سانسور شدند و در نهایت در سال 1943 متوقف شدند. او هرگز متوجه نشد که آنها به کدام اردوگاه فرستاده شده اند یا دقیقاً چه زمانی به قتل رسیده اند.

 

اورباخ در دوران کودکی خود در مدرسه شبانه روزی انگلیسی به بازیگری و همچنین هنر می پرداخت، اما آموزش مناسبی نداشت. او به یک مصاحبه کننده خندید که "این مدرسه آنقدر بامزه و شگفت انگیز بود که معلمان یا بسیار واجد شرایط بودند یا اصلاً واجد شرایط نبودند، بنابراین استاد هنر باغبان بود."

 

پس از فارغ التحصیلی، او اساسا تنها بود، با پول بسیار کمی و خجالتی غالب در مورد لهجه سنگین خود. با این حال او راه خود را به لندن رساند و به زودی تصمیم گرفت در مدرسه هنر ثبت نام کند.

 

آموزش اولیه و کار

اورباخ در موسسه پلی تکنیک بورو، مدرسه هنر سنت مارتین و کالج سلطنتی هنر ثبت نام کرد و بلافاصله از مدرسه هنر لذت برد و به یاد می آورد که "با جدیت بیشتری شروع به انجام [نقاشی] می کنید، به زودی اوقات خوبی را سپری می کنید. با دختران زیادی ملاقات کن...» با این حال، او متوجه شد، «نقاشی آنطور که فکر می‌کردی آسان نیست. در واقع کاری که شما انجام می‌دهید واقعاً نقاشی نیست،» و او مجبور شد زمان بسیار بیشتری را به آن اختصاص دهد. از آنچه او انتظار داشت

 

معلم پلی تکنیک او، نقاش نامنظم اما با استعداد دیوید بومبرگ، بسیار برای او مفید شد و او را در طراحی و مطالعه تاریخ هنر تشویق کرد. اورباخ به یاد آورد: «در کلاس‌های بومبرگ فضای تحقیق و رادیکالیسم وجود داشت که بسیار محرک بود».

 

گرچه اورباخ در حال تحصیل در رشته نقاشی بود، اما به بازیگری خود ادامه داد. هنگامی که در سال 1948 در اولین نمایشنامه خانه حسرت پیتر اوستینوف ظاهر شد، با یک مادر مجرد 32 ساله به نام استلا "استلا" اولیو وست آشنا شد. آن دو عاشق شدند و اورباخ بارها و بارها شروع به نقاشی او کرد. او برای چندین دهه یک موز خواهد بود. او اظهار داشت که نقاشی کردن با کسی که با او درگیر بود، کار او را در سطوح مختلف بهبود بخشید، و به یاد می آورد: "کسب گرفتن او، همانطور که او برای من احساس می کرد، بسیار ضروری تر از تولید یک نقاشی یا طراحی شد. فشار مضاعفی را وارد کرد. تمایل به گرفتن تجربه."

دوره بلوغ

اورباخ نقاشی‌های استلا را پیشرفتی می‌دید و همچنان خود را وقف پرتره‌سازی و همچنین سریال‌های دیگر مانند صحنه‌های لندن پس از جنگ کرد. در سال 1954 او استودیویی را در کمدن تاون گرفت که قبلاً توسط دوست هنرمندش لئون کوسف اجاره شده بود (او هنوز استودیو را حفظ می کند). او در نانوایی خانواده Kossoff و همچنین یک تجارت قالب‌ساز کار می‌کرد، زیرا می‌دانست که هنوز نمی‌تواند به عنوان یک هنرمند زندگی خود را تامین کند. با این حال، ارتباط او با هنرمندان دیگر گسترش یافت و او با لوسیان فروید و فرانسیس بیکن و دیگران دوست صمیمی شد. آئرباخ به نقل از نویسنده ایریس مرداک، گفت: "تعریف زندگی شاد این است که 13 نفر را پیدا کنید که به نظر شما کاملاً جذاب هستند. خوب، آنها به تدریج [برای من] گرد هم آمدند."

 

اولین نمایش موفقیت آمیز اورباخ در سال 1956 در گالری هنرهای زیبا در لندن بود، اما او تا دهه 1970 به شهرت جدی دست نیافت. او رونق هنری اخیر را پوچ می‌دانست، اما احساس می‌کرد "بسیار سپاسگزار... من قبل از اینکه بتوانم حرکت کنم، حدود یک ساعت در استودیوی خود با یک اجاق گاز می‌نشستم، زیرا به شدت سرد و مرطوب بود. می‌توانستم با درآمدی که از آن زندگی می‌کردم کنار بیایم.»

 

شهرت اورباخ به دلیل ارتباط او با مدرسه لندن افزایش یافت، اصطلاحی که توسط هنرمند آمریکایی آر.بی کیتاج برای در بر گرفتن آثار خود، اورباخ، بیکن، کوسف، فروید و مایکل اندروز ابداع شد، اگرچه اوئرباخ مانند بسیاری از هنرمندان ترجیح می‌دهد چنین نباشد. کبوتر سوراخ شده با برچسب گروهی او با بسیاری از این هنرمندان، به ویژه فروید دوست بود، اما این روابط به مرور زمان محو شد و اورباخ وجود یک گروه یا جنبش را کم اهمیت جلوه داد. Auerbach چندین نمایش در Beaux Arts داشت و سپس به گالری هنرهای زیبا مارلبرو نقل مکان کرد، که هنوز هم با آنها نمایش می دهد. او در سال 1986 جایزه شیر طلایی دوسالانه ونیز را با هنرمند آلمانی زیگمار پولکه به اشتراک گذاشت.

 

اواخر دوره

Auerbach به طور مشهور خصوصی است. او به ندرت از چند مایلی استودیو و خانه کامدن خود فراتر می رود و اغلب به مصاحبه رضایت نمی دهد. هانا روچیلد، نویسنده و مستندساز، که موفق به تهیه یکی از آنها شد، از بیزاری اوئرباخ از تجملات نوشت و گفت: «به گفته همسرش جولیا، او در سال دو مدل مو دارد، لباس هایش را تا زمانی که از هم می پاشد می پوشد و علاقه ای به دارایی های مادی ندارد. او هفت روز و پنج شب در هفته کار می کند و یک روز در سال مرخصی می گیرد.» او از روال آرام خود لذت می برد و در بسیاری از موارد، برای چندین دهه، هر هفته همان افراد نشسته را در همان روز می بیند.

 

اورباخ در سال 2001 به روچیلد و پسرش، جیک اورباخ، فیلمساز، اجازه ساخت مستندی درباره او کرد، اما به شدت تمایلی نداشت و در نامه ای به دو نفر گفت که "نقاشی مرموز است و من نمی خواهم ابهام زدایی شود. این خوب نیست. معرفی هنرمندان به‌عنوان افرادی قابل دسترس که اتفاقاً نقاشی می‌کنند، اگرچه برخی ممکن است خونسردی و لطف این را داشته باشند.»

 

او در سال 2003 نشان شوالیه را رد کرد، اما به طور علنی از دلایل خود برای انجام این کار صحبت نکرد.

میراث فرانک اورباخ

اوئرباخ اغلب به عنوان یکی از برجسته ترین هنرمندان پس از جنگ جهانی دوم شناخته می شود، به ویژه در خانه او در بریتانیا. او به خاطر روش وسواس گونه‌اش در نقاشی، که در آن رنگ‌های روغنی چسبناک روی تخته یا بوم را لایه‌بندی می‌کند، می‌خراش، اضافه می‌کند، از بین می‌برد و قالب می‌زند، قابل توجه است. پایبندی او به انتزاع و فیگوراسیون و علاقه به کاوش در ماهیت چگونگی شکل دادن یک تصویر در ذهن خود و سپس ترجمه آن به تصویر، الهام بخش همتایان او و دیگر هنرمندان معاصر بوده است.

 

گلن براون، نقاش بریتانیایی، حدود 20 اثر را با الهام از اورباخ ترسیم کرد و توضیح داد: «نقاشی او اقتصاد خوبی دارد، که فکر می‌کنم آن را در نظر گرفته‌ام. او دوست دارد رنگ‌ها و قلم موها را کاهش دهد». پرتره‌های وحشتناک اما اغواکننده نقاش رومانیایی آدریان گنی، آمیختگی در حال تغییر دیدگاه‌ها و ارجاع‌های اورباخ را با وحشت وجودی بیکن پیوند می‌زند. هنرمند مقیم لندن، آنتونی میکالف، اظهار داشت: "نگاه کردن به سبک اورباخ به من آموخت که در سطح شهودی کار کنم. نکته در مورد رویکرد او این است که روشی بسیار مستقیم برای کار است، جایی که علامت گذاری در درجه اول اهمیت قرار دارد و همه چیز در مورد تصمیمات غریزی است. " عشق اورباخ به رسانه و اجزای سازنده آن، ماهیت مغزی او، و تکنیک ادراکی اما دقیق او برای دهه ها سنگ محک برای هنرمندان بوده است.

“تمامی محتوا مندرج در سایت متعلق به رسانه ریتم آهنگ می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.”